روز سوم
هفتهی پیش،شنبه، با ورودی 84 و چند تا دیگه از دوستام قرار گذاشتیم بریم سینما آفریقا.
روز سوم رو پرده بود.زنگ زدیم و هماهنگ کردیم که ساعت 4:30اونجا باشیم. اون دوستام تونستن برن ولی من و ورودی نتونستیم بریم .اصلاًجور نشد . هر کاری کردیم نشد .
میخواستیم خیر سرمون بریم با صدای دالبی فیلم رو ببینیم.
بلیطش گرون تر بود ولی خب، اون 300 تومان زیادیش هم فدای سر همون صدای دالبی !!!
چند روز بعدش که از اون دوستام که رفتهبودن پرسیدم ، گفتن که گوشاشون کر شده بود،آن هم به خاطر همان صدای دالبی .
ما هم قرار شد بیخیال صدای دالبی شویم و قرار شد برویم یک سینمای دیگر!
چند روز پیش(شنبه بعدش) ساعت 2 ظهردم سینما قرار گذاشتیم.بلیط رو گرفتیم و رفتیم تو! گنجشک هم جیک جیک نمی کرد!
سرمون رو انداختیم پایین و رفتیم بالا! سالن سینما خالیه خالی بود. دریغ از یه آدم.
کلی حق انتخاب داشتیمها ولی رفتیم مثل بچههای خوب نشستیم سر جامون .
که البته جاش هم خوب بود. این قدر سالن ساکت بود که اگر نفس هم می کشیدیم صدامون می پیچید!؟!؟!
فقط من بودم و ورودی و پرده ی سینما! همین.شم ابگید!سالمتر از این سینما جایی رو پیدا می کنید؟؟؟
گفتم الان میان می ندازنمون بیرون. ورودی گفت چرا ؟گفتم آخه برای دو نفر که فیلم رو مستهلک نمی کنن!!!
نزدیک بود واقعاًبه این نتیجه برسم که مثل اینکه خیلی وضعیت خرابه. .تا نزدیکای ساعت دو هم فقط ما سه تا بودیم.بعدش دیگه کمکم ملت اومدن بالا.حالا شده بودیم 5 تا!
حتا بلیط هم ازمون نگرفتن!فیلم که شروع شد، یه آقایی اومدن و گفتن بلیطهاتون رو بدید!!!
همون موقعها بود که 15 تای دیگه هم به جمعمون اضافه شدن.
کم بودن تعداد باعث می شه که هم جای راحت تری داشته باشی و هم کم سر و صدا تر فیلم رو ببینی.
و بالا خره فیلم پرسر وصدای جشنواره شروع شد. همین شنبه که باران کوثری رو ،مردم ایران سلام آورده بود،
داشتم به این فکر می کردم که نکنه دیگه فیلم برام جالب نباشه.آخه دیگه خیلی از صحنههاش رو تلویزیون نشون داده بود.
اما با دیدن فیلم به این نتیجه رسیدم که زهی خیال باطل!
یه چیز جالبتر اینکه باران کوثری میگفت که «پوریا وحامد خیلی لهجشون خوب بود!!حامد 10 دقیقه متن رو می خوند،براش ترجمه می کردن و بعد می گفت!!!ا ما من زیاد خوب حرف نمی زدم»که الحق هم راست می گفت.
فقط همین باران کوثری خوب حرف نمی زد!و هر چند کلمه یکبار تازه یادش میوفتاد که باید لهجه داشته باشه.
ولی لهجه ی رضا(برادر سمیره) و فواد(افسر عراقی که عاشق سمیره است) عالی بود.حرف نداشت. و حالا خود روز سوم
*به قول ورودی اسمش ایهام داشت.هم سمیره سه روز زیر خاک بوده و هم سه خرداد خرمشهر آزاد شد
*وقتی فیلم را دارید می بینید بیخیال ایرادهای کارگردانی و فیلمنامه و حتا اشکالات مذهبی فیلم شوید
من هم می دانم که خیلی مشکل دارد.
همین حجاب سمیره وکلی چیزای دیگه که توی سینما عادی شده. ولی بهتره که خودتون رو بندازید توی داستان که نه حتا قصهی اصلی،که قصه های فرعیش هم می تونه گریتون بندازه.
*سر فیلم اخراجی ها هم یه بار گفتم که ،اخراجیها اعتقادات مذهبی رو مسخره می کرد.
به آدم برمی خورد وقتی یه چیزایی رو می گفت.
روز سوم هم همچین آدمی داشت،که وقتی دعوا می شد می گفت که صلوات بفرستید
و برای بقیه قرآن میگرفت که رد بشن(حتا توی شرایطی که دشمن جلوشونه!!!). ولی این مسخره کردن نبود.
اعتقادات یک آدم مذهبی ساده بود. همچین آدمهایی خیلی خیلی زیاد هستند.
و خیلی طبیعی که در بافت آن سال خرمشهر وجود داشته باشند .
*در این فیلم هیچ کس مصنوعی بازی نمیکند!!حتا فرعیترین نقش هم خیلی خوب از پسش بر آمده.
کارگردان با همان فرعی ترین نقشها هم حرفش را زده است.
و این باعث شده که کارگردان مطمئن شود حداقل یکی از پیامهایش روی مخاطب اثر گذاشته.
* یکی از خوبیهای این فیلم این است که عشق و عاشقیش لوس نیست!
عشقی که بین سمیره و فواد وجود داشته،
اصلاً لوس و غیر طبیعی نیست و خیلی خوب شروع،پرداخته و تمام شده است.
در این فیلم حتا دلتان برای فواد یعنی یک افسر عراقی هم می سوزد.
* حتماًمی دانید که این داستان الهام گرفته از یک داستان واقعی است .
رضا و سمیرهای واقعاًدر خرمشهر بودهاند...سمیره ای 3 روز زیر خاک مانده است....
و حالا ماییم که باید راه همان سمیره و رضا را ادامه بدهیم....